دنبال کننده ها

۱۳۸۷/۰۶/۲۰

اینجا تهران است

شهری که در روی پل های هوایی عابر پیاده آن کتاب های ممنوعه، در پارک های آن مواد مخدر، پشت چراغ قرمزهای آن کودکان گردو، فال، لنگ و جوراب فروش، در پیاده روهای آن فیلم های هالیوودی و در میادین قدیمی و معروف آن فیلم های سکسی می فروشند. صدای فروشندگان فیلم های سکسی همانند صدای پشه هنگام خواب است که تمام شدنی نیست.
هنوز کسی نفهمیده که هردوی اینها یعنی پشه و فروشندگان فیلم های سکسی در روز مشغول چه کاری هستند. شهری که رژه ماشین های لوکس در مقابل دختران و دست فروشان به دل نمی چسبد. شهری که در آن شیشه شاهنشاهی مشروب به گالن های پلاستیکی جمهوری اسلامی تبدیل شده، و بوی تریاک و حشیش کوچه را بر داشته است.
شهری که معلوم نیست در روز چند نفر در پارک ها و یا زیر پل های آن در کنار جوی آب جان می دهند. در این شهر همان اوقاتی که اکثریت مطلق مردم بدنبال یک لقمه نان جان می کنند، کلاه بردارها و رانت خوارها و دزد ها از چندین هزار تومان تا چندین میلیون تومان را در یک چشم به هم زدن جیب به جیب می کنند، چنان که دیگر دزدی ماشین یا موبایل و خانه و کیف و .. به چشم نمی آید و اگر این قبیل وسایل را از شما دزدیدند دیگربه پاسگاه نمی روید چون می دانید که کسی حال پیدا کردن آنها را ندارد.
در این شهر صدای خوردن سر یک معتاد به جدول کنار خیابان را روزی چند بار می شنوید. بسیج و نیروی انتظامی از در و دیوار این شهر بالا می روند و آن دسته از آنها که واقعا فکر خدمت هستند در میان جمعیت انبوه زورگویان و رشوه بگیران گم می شوند. در این شهر اگر عزیزت را در زندان کشتند یا در وسط روز ربودند نباید انتظار پاسخگویی داشته باشی. در این شهر واژه اعتماد را فقط ما بین پدر و پسر پیدا می کنید که گاهی اوقات انجا هم پیدا نمی شود. اینجا شهریست که سیمای واقعی فحشا و ناله رسای فقر را در آن به خوبی می بینید و می شنوید. اینجا شهریست که صاحبان زر و زور سرمایه سر در کاخ هایشان را با "یا علی" تزئیین کرده اند. در این شهر شکاف طبقاتی تبدیل به دره ای تبدیل شده است که طبقه متوسط خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن را پر کند.
در این شهر باید رفتارت در خانه با بیرون از خانه متفاوت باشد. اگر غیر از این باشد حداقل اش اینست که رشد نمی کنی و حداکثرش اینست که سرت را به باد می دهی. در این شهر قتل ها ناموسی و مالی و نزاعی اگر نگوییم زیاد ولی کم نیستند. اینجا شهریست که مردم آن بر اثر فشار های اقتصادی و مشکلات خانوادگی و مشکلات اجتماعی و ... اعصاب و روحیه ندارند. در این شهر اگر کسی جنازه ای روی زمین ببیند جرات نمی کند به طرف آن برود که حداقل جنازه اش را از بو گرفتن نجات دهد، چون امکان دارد به عنوان قاتل اعدام شود. اینجا همان شهریست که موزیک و رقص و شادی و عشق در آن زیر زمینی است.
در دانشگاه های این شهر کم نیستند استادهایی که در ازای دادن نمره به دانشجو یا پول می خواهند و یا انجام کارهایی که به خود استاد مربوط است و هیچ ربطی به دانشجو ندارد। البته اگر پسر باشید فقط همین است. در این دانشگاه ها مسئولین بجای اینکه فضای بزرگ و مناسب آموزشی مهیا کنند (مثل کلاس درس به تعداد لازم و غذایی با یک بهداشت قابل تحمل، لامپ به اندازه کافی برای کلاس ها، و از این قبیل نیازها ) به رنگ جوراب و ژل مو و عینک آفتابی دانشجویان پسر و دختر ایراد می گیرند. در این شهر با وجود کمبود آب و برق که ساعت ها بی برقی در روز را برای مردم به ارمغان آورده در روز ولادت ها و جشن های مذهبی کل شهر چراغانی می شود و در جشن های ملی حتی یک پارچه نویسی هم دیده نمیشود.
در اینجا تمام این مشکلات و نا بسامانی ها که در بالا گفته شد برای مردم عادی شده است و برنامه زندگی خود را بر اساس همین قوانین نا نوشته تنظیم می کنند। صدای پیچیده شده اذان مساجد در کوچه ها و خیابان ها و پخش مستقیم نماز خواندن مسئولین از صدا و سیما حاشیه ایست مضحک بر این متن. شاید بخاطر همین است که صدای اذان مساجد هر روز بلند تر از دیروز به گوش می رسد. اینجا تهران است.
ساحل شمال

20شهريور :لغو معاينات پزشکی منصور اسانلو

روزنامه کارگزاران:پس از انتقال منصور اسانلو (رئيس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد) از زندان اوين به زندان رجايي‌شهر، هنوز اجازه مرخصي‌های کوتاه‌مدت برای معاينات پزشکی پس از عمل از جانب دادسرای امنيت صادر نشده است.اين در حالی است که منصور اسانلو همچنان از بيماری قلب رنج مي‌برد و دوران نقاهت پس از عمل جراحی چشم را سپری مي‌کند.لازم به يادآوری است که اين فعال کارگری در تابستان سال گذشته دستگير و روانه زندان اوين شد و طی دوران محکوميت، عمل جراحی روی چشم او صورت گرفت که با تاييد پزشکان زندان او برای معاينات پس از عمل بايد در دوره‌های زمانی مشخصی به بيمارستان مراجعه کند.

چهار زن در ایران به دلیل وب نگاری به زندان محکوم


فعالان حقوق زنان در ایران می گویند چهار زن در ارتباط با انتشار مقالاتی در وب سایت های فمینیستی، به زندان هایی بالغ بر شش ماه محکوم شده اند.به گفته فعالان، آنها پروین اردلان، ژاله جواهری، مریم حسین خواه، و ناهید کشاورز هستند که از جمله چهره های برحسته کمپین جمع آوری یک میلیون امضا برای حمایت از بهبود حقوق زنان در ایران، و تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، تلقی می شوند.شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل و وکیل مدافع زنان، می گوید چهار نفر به دلیل نوشتن مقالاتی در این زمینه در اینترنت محکوم شدند.پروین اردلان همچنین به اتهام اخلال در نظم عمومی در پی شرکت در تظاهراتی که در سال ۲۰۰۷ در اعتراض به رفتار با زنان در ایران برپا شده بود، با مجازات زندان دیگری روبرو است.اردلان دریافت کننده جایزه سال ۲۰۰۷ اولاف پالمه در سوئد است. این جایزه به کسانی که برای پیشبرد صلح و مبارزه با تبعیض تلاش می کنند اهدا می شود.

اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم

آمارهای دولتی جیره‌ای معادل ده گرم مواد مخدر برای هر شهروند ایرانی در نظر گرفته است। متوسط سنی فحشا به زیر چهارده سال تقلیل یافته و تنها در سال گذشته بیش از شصت هزار مرده‌ی بی‌صاحب در سردخانه‌های پزشکی قانونی برای تشخیص علت مرگ و یافتن صاحبان خود ماه‌ها انتظار کشیده‌اند. خودکشی، دگرکشی و دیگرآزاری در مملکت بی‌داد می‌کند و تجاوز به امر قابل قبولی بدل گشته است. فساد، فحشا، اعتیاد و مجموعه‌ای از ناهنجاری‌های اجتماعی در کمتر از ربع قرن به هنجارهای بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران تبدیل شده است. شیرازه‌ی جامعه را فسادی عمیق و ساختاری در خود گرفته، طوری‌که عینیت آن را در فرهنگ رفتاری و گفتاری اقشار و طبقات مختلف مردم می‌توان مشاهده کرد. قبح اغلب ناهنجاری‌های اجتماعی در جامعه‌ی ایران دیربازی‌ست فرو ریخته است. عمق این واقعیت‌های تلخ را کمتر می‌توان در رسانه‌های ایرانی (داخل و خارج) دید. عذر استبداد مذهبی موجّه است. امّا در این سوی مرز چرا هنوز ذهن‌های خسته عینیت‌ها را ساخته و پرداخته می‌کنند؟ چرا بست‌نشینی پای اینترنت ملعون حلال مشکلات شده، در صورتی‌که واقعیت‌های جامعه‌مان در کوچه و خیابان پوست می‌اندازند و در محیط‌های امن شبیه‌سازی می‌کنند؟
* * *
به راستی در این ربع قرن چه بر جامعه‌ی ایران رفته است؟ مسبب فرو ریختن ارزش‌های انسانی در جامعه‌ی ایران چه کسانی هستند؟ به جز فاسدان و جانیان دین فروش که خدا و محمد و علی را در تیمچه‌ی دروغ و تزویر و ریا چوب حراج زده‌اند، انگشت اتهام را باید به سوی چه کسان دیگری نشانه گرفت؟ آیا اگر اندیشمندانی آگاه و اپوزسیونی با برنامه، آزادیخواه و عدالت جوی به مفهوم اخص کلمه در کار می‌بود، حاکمان ایران می‌توانستند این همه ویرانی و فساد و تباهی برگشت ناپذیر را به آسانی به جامعه‌ی ایران منتقل کنند؟ اگر چنین می‌بود، آیا این سرنوشت شوم و دردناک برای اپوزسیون ایرانی رقم زده می‌شد؟
* * *
زمستان سال 2006 پس از دیدار با تنی چند از پناهجویان ایرانی بی‌درنگ راهی گلاسکو می‌شوم। ماه نوامبر دریکی از محله‌های ناامن و فقیرنشین آن شهر زن جوانی را ملاقات می‌کنم که رعشه براندام‌ام می‌اندازد. «Calton» در نیمه‌های شب، که میهمانی سرما و دلهره و ناامنی بود، ما را به نزدیک‌ترین اغذیه‌فروشی شبانه‌روزی هدایت می‌کند. یکی ـ دو ساعتی بعد از نشستن‌مان بر صندلی‌های چرک و چرب، او ماجرای‌اش را برایم تعریف‌ می‌کند و سپس عاجزانه تمنا می‌کند تا از زندان گلاسکو نجات‌اش دهم.

چرا اقلیت های دینی بشدت سرکوب میشوند؟

بعقیدۀ دکتر پیمان، آنچه از دهۀ شصت به این طرف اتفاق افتاد، نشان می دهد که شاید هیچ اختلاف معنی داری بین مسلمانانی که دستگیر شدند و تحت شکنجه، زندان واعدام قرار گرفتند و یا مارکسیستها و یا سنی ها وجود نداشت। این نشان از ماهیت اقتدارگرا و توتالیتر یک حکومت دارد. البته باید اضافه کرد که در حکومتی با جنبه ایدئولوژیک، این نابردباری مضاعف می شود. یعنی اینکه این سرکوب ها وجۀ مذهبی هم دارد.

با گذشت حدود سی سال از انقلاب اسلامی در ایران، این انقلاب از نظر چگونگی برخورد حاکمان با شهروندان غیر شیعی، نه فقط کارنامۀ مثبتی از خود بجا نگذاشته است بلکه، در اذهان مردم و در سطح بین المللی به یک نمونۀ مثال زدنی از نابردباری با مذاهب دیگر تبدیل شده است.
یکی از شاخص های حکومت گری رهبران جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، حذف هر نوع مدارا با صاحبان اعتقادات مذهبی متفاوت و بروز نابردباری و حتی خشونت و سرکوب بویژه در میان شهروندان بهائی است.
در یک سال گذشته موارد تعرض به بهائیان شدت بیسابقه ای یافته و نه تنها در مناطقی خانه هایشان در معرض حریق قرار گرفته اند، بلکه مقامات امنیتی و قضائی نیز بطور علنی وارد میدان شده و با دستگیری و به زندان افکندن رهبران بهائی، بدون ذکر هیچ دلیلی، خشونت را به حد اعلاء رسانده اند.
باید گفت که این اقدامات تنها شامل بهائی ها نمی شود. بطوریکه در اخبار یکی دو هفتۀ اخیر، می توان به خبر دستگیری بدون توضیح یک ارمنی بنام رامین سودمند و یا تخریب یک مدرسۀ علمی اهل سنت در بلوچستان برخورد.
در میزگرد زمینه ها و زمانه ها، با دعوت از آقایان فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعۀ بین المللی بهائیان، جلال جلالی زاده، نمایندۀ اهل سنت مجلس ششم از کردستان و دکتر پیمان، پژوهشگر و فعال ملی-مذهبی در ایران می کوشیم دربارۀ این نابردباری های دینی گفتگوئی داشته باشیم....

صدور حكم " ارتداد" برای دو هموطن مسیحی در دادسرای شیراز



با گذشت بیش از ۳ ماه از دستگیری و بازداشت دو نفر مسیحی در شیراز؛
از سوی دادسرای عمومی و انقلاب اسلامی استان فارس برای
این نوكیشان مسیحی كیفر خواست "ارتداد" صادر گردید.
همزمان با تشدید فشار و سختگیریها از سوی مامورین امنیتی نظام بر علیه نوكیشان مسیحی در داخل كشور ، به خصوص در اردیبهشت ماه سالجاری برابر با ( می - ۲۰۰۸) در شهر شیراز كه منجر به دستگیری و بازداشت بسیاری از فعالین و اعضای كلیسا های خانگی شده بود ، دو تن از این برادران با گذشت بیش از ۳ ماه همچنان در بازداشت و زندان بسر می برند।
به گزارش شبكه خبر مسیحیان فارسی زبان از شیراز، دو تن از هموطنان مسیحی بنام های "محمود متین آزاد" ۵۳ ساله و " آرش بصیرت" ۴۰ ساله در تاریخ ۲۴ اردیبهشت سالجاری برابر با ( ۱۵ می- ۲۰۰۸) در " پارك باغ رویا " توسط تعدادی از مامورین اطلاعات و امنیت دستگیر و بازداشت شدند.
"محمود متین و آرش بندری" پس از دستگیری تا مدتها در بازداشتگاه موقت زندان اطلاعات (معروف به پلا ك ۱۰۰) واقع درخیابان سپاه - میدان ارتش در مرکزشهر شیراز، در سلول های انفرادی بسر می بردند । كه در طول این مدت به دفعات آنان را مورد بازجویی های طولانی قرار می دادند. بنا بر این گزارش، آنها در تاریخ ۲۵ تیر ماه ( برابر با ۱۵- جولای) به بند عمومی انتقال یافتند.