دنبال کننده ها
۱۳۸۷/۰۷/۰۹
۱۳۸۷/۰۷/۰۱
تلاش برای پوشاندن جنایت مأموران رژیم جزئيات جديد از پرونده سقوط مرگبار در ميهمانی شبانه
ساعت 30 دقيقه بامداد جمعه 25 مردادماه سال جاري افسر نگهبان كلانتري 101 تجريش در پي تماس مردمي، قاضي حسين اصغرزاده بازپرس كشيك قتل پايتخت را در جريان مرگ مشكوك دختري 24 ساله به نام <مريم> قرار داد، پس از آن بازپرس ويژه قتل، همراه گروهي تخصصي از عوامل بررسي صحنه جرم، در محل حادثه حضور يافت। بازپرس پس از حضور در صحنه واقع در منطقه الهيه در حالي با جسد خونآلود دختر جوان روبهرو شد كه شهود اظهار كردند متوفي از طبقه ششم ساختمان سقوط كرده است. ॥ با آغاز بررسيهاي اوليه مشخص شد در واحد مسكوني طبقه ششم اين برج، 12 پسر و دختر جوان با حضور در پارتي شبانه اقدام به مصرف مقادير زيادي مشروبات الكلي كردهاند كه ساعاتي پس از آغاز ميهماني، دو نفر با معرفي خود به عنوان مامور وارد آپارتمان شده و شروع به بازرسي از منزل كردهاند. در همين حين ماموران گشت انتظامي نيز كه در حال گشتزني بودند متوجه سر و صداي زياد شدند و داخل محوطه برج رفتند اما به دليل نداشتن دستور قضايي، داخل آپارتمان نرفتند. تحقيقات بعدي و اظهارات شهود حاكي از آن بود كه وقتي يكي از دخترها براي پوشيدن لباس خود وارد اتاق واحد مسكوني شد، ناگهان صداي جيغ و فرياد وي آمد و در همين زمان يكي از دو نفر كه خود را مامور معرفي كرده بود، با عجله از همان اتاق، خارج شده و به پايين دويده است. سپس 11 پسر و دختر ديگر كه هركدام به دنبال فرصتي براي گريختن بودند به آن اتاق رفتند و فهميدند مريم از طبقه ششم به پايين سقوط كرده است. قاضي اصغرزاده با اشاره به اين حادثه گفت: در تحقيقات انجام شده متوجه شديم كه اين آپارتمان متعلق به فردي مقيم خارج از كشور است اما كليد آن در اختيار دو جوان قرار دارد؛ همچنين عكسهايي يافت شد كه نشان ميداد در آنجا چند ميهماني شبانه ديگر نيز برگزار شده است و مقادير زيادي مشروبات الكلي يافت شد كه معلوم است مربوط به مصرف شخصي نيست. وي در مورد قرباني حادثه گفت: اولين نكته مورد بررسي اين است كه آيا دختر جوان خودش اقدام به سقوط كرده يا فردي او را هل داده است. با وجود مشخص بودن هويت متوفي، اعضاي خانوادهاش چند روز پس از ماجرا، براي تسليم شكايت مراجعه كردهاند و براساس يافتهها اين دختر كه در ميهماني بوده، مطلقه است. نكتهاي كه در اين ميان وجود دارد آن است كه دو نفر از دختران حاضر در خانه اظهار كردهاند مريم چند بار به آنها اشاره كرده از همان پنجره فرار كنند و علاوه بر اين دو طبقه پايينتر از آن واحد، يك تراس بزرگ وجود دارد كه ممكن است دختر جوان با توهم اينكه ميتواند از آن طريق فرار كند اقدام به پريدن كرده است. ..
۱۳۰ نوجوان ایرانی در انتظار اعدام
جمهوری اسلامی ایران پیمانهای دفاع از کودکان و حقوق مدنی و شهروندی سازمانمللمتحد را امضا کرده است. این پیمانها اعدام افرادی را که پیش از رسیدن به سن قانونی مرتکب جرمی شده باشند، غیرقانونی میشمرند. با این همه، جمهوریاسلامی همچنان سردمدار پنج کشوری است که مجازات اعدام را در مورد نوجوانان اعمال میکنند. آیا ۱۳۰ نوجوان ایرانی که هماکنون در سلولها انتظار اعدام خود را میکشند، میتوانند به قطعنامه سازمانملل امیدوار باشند؟
این پرسش را با هادی قائمی، سخنگوی کمپین دفاع از حقوق بشر در ایران در میان نهادهایم. هادی قائمی، دکترای فیزیک و استاد پیشین دانشگاههای ایران، از هفت سال پیش در سازمانهای بینالمللی پشتیبان حقوق بشر، از جمله دیدهبان حقوق بشر فعالیت دارد.
دویچه وله: اخیرا از سوی گروهی از نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر فرخوانی برای گردآوری امضاء داده شد تا با ارائه آن، سازمانمللمتحد مجبور به اعمال فشار بیشتر به کشورهائی شود که مجازات اعدام نوجوانان هنوز در آنها اعمال میشود. آیا نهادهای ایرانی هم در این حرکت مشارکت دارند؟
هادی قائمی: بله। مدت زیادی است که کارزار گستردهای برای مقابله با اعدام نوجوانان در جریان است। پس مطمئن هستیم که سازمانها و افراد ایرانی هم این فراخوان را امضاء خواهند کرد. خانم شیرین عبادی از این فراخوان که زمانش هنوز به اتمام نرسیده پشتیبانی کردهاند. ما امیدواریم که تمام سازمانها و افراد ایرانی آن را امضاء کنند.
این پرسش را با هادی قائمی، سخنگوی کمپین دفاع از حقوق بشر در ایران در میان نهادهایم. هادی قائمی، دکترای فیزیک و استاد پیشین دانشگاههای ایران، از هفت سال پیش در سازمانهای بینالمللی پشتیبان حقوق بشر، از جمله دیدهبان حقوق بشر فعالیت دارد.
دویچه وله: اخیرا از سوی گروهی از نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر فرخوانی برای گردآوری امضاء داده شد تا با ارائه آن، سازمانمللمتحد مجبور به اعمال فشار بیشتر به کشورهائی شود که مجازات اعدام نوجوانان هنوز در آنها اعمال میشود. آیا نهادهای ایرانی هم در این حرکت مشارکت دارند؟
هادی قائمی: بله। مدت زیادی است که کارزار گستردهای برای مقابله با اعدام نوجوانان در جریان است। پس مطمئن هستیم که سازمانها و افراد ایرانی هم این فراخوان را امضاء خواهند کرد. خانم شیرین عبادی از این فراخوان که زمانش هنوز به اتمام نرسیده پشتیبانی کردهاند. ما امیدواریم که تمام سازمانها و افراد ایرانی آن را امضاء کنند.
تفتیش منزل هستی خضروی، دانشجوی بازداشت شده دانشگاه خواجه نصیر
منزل هستی خضروی دانشجوی رشته عمران دانشگاه خواجه نصیر که روز شنبه پس از حضور در دادگاه انقلاب، بازداشت شده بود، امروز از سوی نیروهای امنیتی به مدت ۲ ساعت مورد تفتیش قرار گرفت.
هستی خضروی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه خواجه نصیر، طبق احضاریه ای، دیروز ” جهت ادای پاره ای توضیحات” در دادگاه انقلاب حضور پیدا کرد، که در آنجا بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
تاکنون از اتهامات این عضو کمسیون زنان دفتر تحکیم وحدت اطلاعی در دست نیست.
هستی خضروی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه خواجه نصیر، طبق احضاریه ای، دیروز ” جهت ادای پاره ای توضیحات” در دادگاه انقلاب حضور پیدا کرد، که در آنجا بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
تاکنون از اتهامات این عضو کمسیون زنان دفتر تحکیم وحدت اطلاعی در دست نیست.
۱۳۸۷/۰۶/۲۰
اینجا تهران است
شهری که در روی پل های هوایی عابر پیاده آن کتاب های ممنوعه، در پارک های آن مواد مخدر، پشت چراغ قرمزهای آن کودکان گردو، فال، لنگ و جوراب فروش، در پیاده روهای آن فیلم های هالیوودی و در میادین قدیمی و معروف آن فیلم های سکسی می فروشند. صدای فروشندگان فیلم های سکسی همانند صدای پشه هنگام خواب است که تمام شدنی نیست.
هنوز کسی نفهمیده که هردوی اینها یعنی پشه و فروشندگان فیلم های سکسی در روز مشغول چه کاری هستند. شهری که رژه ماشین های لوکس در مقابل دختران و دست فروشان به دل نمی چسبد. شهری که در آن شیشه شاهنشاهی مشروب به گالن های پلاستیکی جمهوری اسلامی تبدیل شده، و بوی تریاک و حشیش کوچه را بر داشته است.
شهری که معلوم نیست در روز چند نفر در پارک ها و یا زیر پل های آن در کنار جوی آب جان می دهند. در این شهر همان اوقاتی که اکثریت مطلق مردم بدنبال یک لقمه نان جان می کنند، کلاه بردارها و رانت خوارها و دزد ها از چندین هزار تومان تا چندین میلیون تومان را در یک چشم به هم زدن جیب به جیب می کنند، چنان که دیگر دزدی ماشین یا موبایل و خانه و کیف و .. به چشم نمی آید و اگر این قبیل وسایل را از شما دزدیدند دیگربه پاسگاه نمی روید چون می دانید که کسی حال پیدا کردن آنها را ندارد.
در این شهر صدای خوردن سر یک معتاد به جدول کنار خیابان را روزی چند بار می شنوید. بسیج و نیروی انتظامی از در و دیوار این شهر بالا می روند و آن دسته از آنها که واقعا فکر خدمت هستند در میان جمعیت انبوه زورگویان و رشوه بگیران گم می شوند. در این شهر اگر عزیزت را در زندان کشتند یا در وسط روز ربودند نباید انتظار پاسخگویی داشته باشی. در این شهر واژه اعتماد را فقط ما بین پدر و پسر پیدا می کنید که گاهی اوقات انجا هم پیدا نمی شود. اینجا شهریست که سیمای واقعی فحشا و ناله رسای فقر را در آن به خوبی می بینید و می شنوید. اینجا شهریست که صاحبان زر و زور سرمایه سر در کاخ هایشان را با "یا علی" تزئیین کرده اند. در این شهر شکاف طبقاتی تبدیل به دره ای تبدیل شده است که طبقه متوسط خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن را پر کند.
در این شهر باید رفتارت در خانه با بیرون از خانه متفاوت باشد. اگر غیر از این باشد حداقل اش اینست که رشد نمی کنی و حداکثرش اینست که سرت را به باد می دهی. در این شهر قتل ها ناموسی و مالی و نزاعی اگر نگوییم زیاد ولی کم نیستند. اینجا شهریست که مردم آن بر اثر فشار های اقتصادی و مشکلات خانوادگی و مشکلات اجتماعی و ... اعصاب و روحیه ندارند. در این شهر اگر کسی جنازه ای روی زمین ببیند جرات نمی کند به طرف آن برود که حداقل جنازه اش را از بو گرفتن نجات دهد، چون امکان دارد به عنوان قاتل اعدام شود. اینجا همان شهریست که موزیک و رقص و شادی و عشق در آن زیر زمینی است.
در دانشگاه های این شهر کم نیستند استادهایی که در ازای دادن نمره به دانشجو یا پول می خواهند و یا انجام کارهایی که به خود استاد مربوط است و هیچ ربطی به دانشجو ندارد। البته اگر پسر باشید فقط همین است. در این دانشگاه ها مسئولین بجای اینکه فضای بزرگ و مناسب آموزشی مهیا کنند (مثل کلاس درس به تعداد لازم و غذایی با یک بهداشت قابل تحمل، لامپ به اندازه کافی برای کلاس ها، و از این قبیل نیازها ) به رنگ جوراب و ژل مو و عینک آفتابی دانشجویان پسر و دختر ایراد می گیرند. در این شهر با وجود کمبود آب و برق که ساعت ها بی برقی در روز را برای مردم به ارمغان آورده در روز ولادت ها و جشن های مذهبی کل شهر چراغانی می شود و در جشن های ملی حتی یک پارچه نویسی هم دیده نمیشود.
در اینجا تمام این مشکلات و نا بسامانی ها که در بالا گفته شد برای مردم عادی شده است و برنامه زندگی خود را بر اساس همین قوانین نا نوشته تنظیم می کنند। صدای پیچیده شده اذان مساجد در کوچه ها و خیابان ها و پخش مستقیم نماز خواندن مسئولین از صدا و سیما حاشیه ایست مضحک بر این متن. شاید بخاطر همین است که صدای اذان مساجد هر روز بلند تر از دیروز به گوش می رسد. اینجا تهران است.
ساحل شمال
هنوز کسی نفهمیده که هردوی اینها یعنی پشه و فروشندگان فیلم های سکسی در روز مشغول چه کاری هستند. شهری که رژه ماشین های لوکس در مقابل دختران و دست فروشان به دل نمی چسبد. شهری که در آن شیشه شاهنشاهی مشروب به گالن های پلاستیکی جمهوری اسلامی تبدیل شده، و بوی تریاک و حشیش کوچه را بر داشته است.
شهری که معلوم نیست در روز چند نفر در پارک ها و یا زیر پل های آن در کنار جوی آب جان می دهند. در این شهر همان اوقاتی که اکثریت مطلق مردم بدنبال یک لقمه نان جان می کنند، کلاه بردارها و رانت خوارها و دزد ها از چندین هزار تومان تا چندین میلیون تومان را در یک چشم به هم زدن جیب به جیب می کنند، چنان که دیگر دزدی ماشین یا موبایل و خانه و کیف و .. به چشم نمی آید و اگر این قبیل وسایل را از شما دزدیدند دیگربه پاسگاه نمی روید چون می دانید که کسی حال پیدا کردن آنها را ندارد.
در این شهر صدای خوردن سر یک معتاد به جدول کنار خیابان را روزی چند بار می شنوید. بسیج و نیروی انتظامی از در و دیوار این شهر بالا می روند و آن دسته از آنها که واقعا فکر خدمت هستند در میان جمعیت انبوه زورگویان و رشوه بگیران گم می شوند. در این شهر اگر عزیزت را در زندان کشتند یا در وسط روز ربودند نباید انتظار پاسخگویی داشته باشی. در این شهر واژه اعتماد را فقط ما بین پدر و پسر پیدا می کنید که گاهی اوقات انجا هم پیدا نمی شود. اینجا شهریست که سیمای واقعی فحشا و ناله رسای فقر را در آن به خوبی می بینید و می شنوید. اینجا شهریست که صاحبان زر و زور سرمایه سر در کاخ هایشان را با "یا علی" تزئیین کرده اند. در این شهر شکاف طبقاتی تبدیل به دره ای تبدیل شده است که طبقه متوسط خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن را پر کند.
در این شهر باید رفتارت در خانه با بیرون از خانه متفاوت باشد. اگر غیر از این باشد حداقل اش اینست که رشد نمی کنی و حداکثرش اینست که سرت را به باد می دهی. در این شهر قتل ها ناموسی و مالی و نزاعی اگر نگوییم زیاد ولی کم نیستند. اینجا شهریست که مردم آن بر اثر فشار های اقتصادی و مشکلات خانوادگی و مشکلات اجتماعی و ... اعصاب و روحیه ندارند. در این شهر اگر کسی جنازه ای روی زمین ببیند جرات نمی کند به طرف آن برود که حداقل جنازه اش را از بو گرفتن نجات دهد، چون امکان دارد به عنوان قاتل اعدام شود. اینجا همان شهریست که موزیک و رقص و شادی و عشق در آن زیر زمینی است.
در دانشگاه های این شهر کم نیستند استادهایی که در ازای دادن نمره به دانشجو یا پول می خواهند و یا انجام کارهایی که به خود استاد مربوط است و هیچ ربطی به دانشجو ندارد। البته اگر پسر باشید فقط همین است. در این دانشگاه ها مسئولین بجای اینکه فضای بزرگ و مناسب آموزشی مهیا کنند (مثل کلاس درس به تعداد لازم و غذایی با یک بهداشت قابل تحمل، لامپ به اندازه کافی برای کلاس ها، و از این قبیل نیازها ) به رنگ جوراب و ژل مو و عینک آفتابی دانشجویان پسر و دختر ایراد می گیرند. در این شهر با وجود کمبود آب و برق که ساعت ها بی برقی در روز را برای مردم به ارمغان آورده در روز ولادت ها و جشن های مذهبی کل شهر چراغانی می شود و در جشن های ملی حتی یک پارچه نویسی هم دیده نمیشود.
در اینجا تمام این مشکلات و نا بسامانی ها که در بالا گفته شد برای مردم عادی شده است و برنامه زندگی خود را بر اساس همین قوانین نا نوشته تنظیم می کنند। صدای پیچیده شده اذان مساجد در کوچه ها و خیابان ها و پخش مستقیم نماز خواندن مسئولین از صدا و سیما حاشیه ایست مضحک بر این متن. شاید بخاطر همین است که صدای اذان مساجد هر روز بلند تر از دیروز به گوش می رسد. اینجا تهران است.
ساحل شمال
20شهريور :لغو معاينات پزشکی منصور اسانلو
روزنامه کارگزاران:پس از انتقال منصور اسانلو (رئيس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد) از زندان اوين به زندان رجاييشهر، هنوز اجازه مرخصيهای کوتاهمدت برای معاينات پزشکی پس از عمل از جانب دادسرای امنيت صادر نشده است.اين در حالی است که منصور اسانلو همچنان از بيماری قلب رنج ميبرد و دوران نقاهت پس از عمل جراحی چشم را سپری ميکند.لازم به يادآوری است که اين فعال کارگری در تابستان سال گذشته دستگير و روانه زندان اوين شد و طی دوران محکوميت، عمل جراحی روی چشم او صورت گرفت که با تاييد پزشکان زندان او برای معاينات پس از عمل بايد در دورههای زمانی مشخصی به بيمارستان مراجعه کند.
چهار زن در ایران به دلیل وب نگاری به زندان محکوم
فعالان حقوق زنان در ایران می گویند چهار زن در ارتباط با انتشار مقالاتی در وب سایت های فمینیستی، به زندان هایی بالغ بر شش ماه محکوم شده اند.به گفته فعالان، آنها پروین اردلان، ژاله جواهری، مریم حسین خواه، و ناهید کشاورز هستند که از جمله چهره های برحسته کمپین جمع آوری یک میلیون امضا برای حمایت از بهبود حقوق زنان در ایران، و تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، تلقی می شوند.شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل و وکیل مدافع زنان، می گوید چهار نفر به دلیل نوشتن مقالاتی در این زمینه در اینترنت محکوم شدند.پروین اردلان همچنین به اتهام اخلال در نظم عمومی در پی شرکت در تظاهراتی که در سال ۲۰۰۷ در اعتراض به رفتار با زنان در ایران برپا شده بود، با مجازات زندان دیگری روبرو است.اردلان دریافت کننده جایزه سال ۲۰۰۷ اولاف پالمه در سوئد است. این جایزه به کسانی که برای پیشبرد صلح و مبارزه با تبعیض تلاش می کنند اهدا می شود.
اگر میماندم، قصاص میشدم
آمارهای دولتی جیرهای معادل ده گرم مواد مخدر برای هر شهروند ایرانی در نظر گرفته است। متوسط سنی فحشا به زیر چهارده سال تقلیل یافته و تنها در سال گذشته بیش از شصت هزار مردهی بیصاحب در سردخانههای پزشکی قانونی برای تشخیص علت مرگ و یافتن صاحبان خود ماهها انتظار کشیدهاند. خودکشی، دگرکشی و دیگرآزاری در مملکت بیداد میکند و تجاوز به امر قابل قبولی بدل گشته است. فساد، فحشا، اعتیاد و مجموعهای از ناهنجاریهای اجتماعی در کمتر از ربع قرن به هنجارهای بخش بزرگی از جامعهی ایران تبدیل شده است. شیرازهی جامعه را فسادی عمیق و ساختاری در خود گرفته، طوریکه عینیت آن را در فرهنگ رفتاری و گفتاری اقشار و طبقات مختلف مردم میتوان مشاهده کرد. قبح اغلب ناهنجاریهای اجتماعی در جامعهی ایران دیربازیست فرو ریخته است. عمق این واقعیتهای تلخ را کمتر میتوان در رسانههای ایرانی (داخل و خارج) دید. عذر استبداد مذهبی موجّه است. امّا در این سوی مرز چرا هنوز ذهنهای خسته عینیتها را ساخته و پرداخته میکنند؟ چرا بستنشینی پای اینترنت ملعون حلال مشکلات شده، در صورتیکه واقعیتهای جامعهمان در کوچه و خیابان پوست میاندازند و در محیطهای امن شبیهسازی میکنند؟
* * *
به راستی در این ربع قرن چه بر جامعهی ایران رفته است؟ مسبب فرو ریختن ارزشهای انسانی در جامعهی ایران چه کسانی هستند؟ به جز فاسدان و جانیان دین فروش که خدا و محمد و علی را در تیمچهی دروغ و تزویر و ریا چوب حراج زدهاند، انگشت اتهام را باید به سوی چه کسان دیگری نشانه گرفت؟ آیا اگر اندیشمندانی آگاه و اپوزسیونی با برنامه، آزادیخواه و عدالت جوی به مفهوم اخص کلمه در کار میبود، حاکمان ایران میتوانستند این همه ویرانی و فساد و تباهی برگشت ناپذیر را به آسانی به جامعهی ایران منتقل کنند؟ اگر چنین میبود، آیا این سرنوشت شوم و دردناک برای اپوزسیون ایرانی رقم زده میشد؟
* * *
زمستان سال 2006 پس از دیدار با تنی چند از پناهجویان ایرانی بیدرنگ راهی گلاسکو میشوم। ماه نوامبر دریکی از محلههای ناامن و فقیرنشین آن شهر زن جوانی را ملاقات میکنم که رعشه براندامام میاندازد. «Calton» در نیمههای شب، که میهمانی سرما و دلهره و ناامنی بود، ما را به نزدیکترین اغذیهفروشی شبانهروزی هدایت میکند. یکی ـ دو ساعتی بعد از نشستنمان بر صندلیهای چرک و چرب، او ماجرایاش را برایم تعریف میکند و سپس عاجزانه تمنا میکند تا از زندان گلاسکو نجاتاش دهم.
چرا اقلیت های دینی بشدت سرکوب میشوند؟
بعقیدۀ دکتر پیمان، آنچه از دهۀ شصت به این طرف اتفاق افتاد، نشان می دهد که شاید هیچ اختلاف معنی داری بین مسلمانانی که دستگیر شدند و تحت شکنجه، زندان واعدام قرار گرفتند و یا مارکسیستها و یا سنی ها وجود نداشت। این نشان از ماهیت اقتدارگرا و توتالیتر یک حکومت دارد. البته باید اضافه کرد که در حکومتی با جنبه ایدئولوژیک، این نابردباری مضاعف می شود. یعنی اینکه این سرکوب ها وجۀ مذهبی هم دارد.
با گذشت حدود سی سال از انقلاب اسلامی در ایران، این انقلاب از نظر چگونگی برخورد حاکمان با شهروندان غیر شیعی، نه فقط کارنامۀ مثبتی از خود بجا نگذاشته است بلکه، در اذهان مردم و در سطح بین المللی به یک نمونۀ مثال زدنی از نابردباری با مذاهب دیگر تبدیل شده است.
یکی از شاخص های حکومت گری رهبران جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، حذف هر نوع مدارا با صاحبان اعتقادات مذهبی متفاوت و بروز نابردباری و حتی خشونت و سرکوب بویژه در میان شهروندان بهائی است.
در یک سال گذشته موارد تعرض به بهائیان شدت بیسابقه ای یافته و نه تنها در مناطقی خانه هایشان در معرض حریق قرار گرفته اند، بلکه مقامات امنیتی و قضائی نیز بطور علنی وارد میدان شده و با دستگیری و به زندان افکندن رهبران بهائی، بدون ذکر هیچ دلیلی، خشونت را به حد اعلاء رسانده اند.
باید گفت که این اقدامات تنها شامل بهائی ها نمی شود. بطوریکه در اخبار یکی دو هفتۀ اخیر، می توان به خبر دستگیری بدون توضیح یک ارمنی بنام رامین سودمند و یا تخریب یک مدرسۀ علمی اهل سنت در بلوچستان برخورد.
در میزگرد زمینه ها و زمانه ها، با دعوت از آقایان فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعۀ بین المللی بهائیان، جلال جلالی زاده، نمایندۀ اهل سنت مجلس ششم از کردستان و دکتر پیمان، پژوهشگر و فعال ملی-مذهبی در ایران می کوشیم دربارۀ این نابردباری های دینی گفتگوئی داشته باشیم....
با گذشت حدود سی سال از انقلاب اسلامی در ایران، این انقلاب از نظر چگونگی برخورد حاکمان با شهروندان غیر شیعی، نه فقط کارنامۀ مثبتی از خود بجا نگذاشته است بلکه، در اذهان مردم و در سطح بین المللی به یک نمونۀ مثال زدنی از نابردباری با مذاهب دیگر تبدیل شده است.
یکی از شاخص های حکومت گری رهبران جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، حذف هر نوع مدارا با صاحبان اعتقادات مذهبی متفاوت و بروز نابردباری و حتی خشونت و سرکوب بویژه در میان شهروندان بهائی است.
در یک سال گذشته موارد تعرض به بهائیان شدت بیسابقه ای یافته و نه تنها در مناطقی خانه هایشان در معرض حریق قرار گرفته اند، بلکه مقامات امنیتی و قضائی نیز بطور علنی وارد میدان شده و با دستگیری و به زندان افکندن رهبران بهائی، بدون ذکر هیچ دلیلی، خشونت را به حد اعلاء رسانده اند.
باید گفت که این اقدامات تنها شامل بهائی ها نمی شود. بطوریکه در اخبار یکی دو هفتۀ اخیر، می توان به خبر دستگیری بدون توضیح یک ارمنی بنام رامین سودمند و یا تخریب یک مدرسۀ علمی اهل سنت در بلوچستان برخورد.
در میزگرد زمینه ها و زمانه ها، با دعوت از آقایان فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعۀ بین المللی بهائیان، جلال جلالی زاده، نمایندۀ اهل سنت مجلس ششم از کردستان و دکتر پیمان، پژوهشگر و فعال ملی-مذهبی در ایران می کوشیم دربارۀ این نابردباری های دینی گفتگوئی داشته باشیم....
صدور حكم " ارتداد" برای دو هموطن مسیحی در دادسرای شیراز
با گذشت بیش از ۳ ماه از دستگیری و بازداشت دو نفر مسیحی در شیراز؛
از سوی دادسرای عمومی و انقلاب اسلامی استان فارس برای
این نوكیشان مسیحی كیفر خواست "ارتداد" صادر گردید.
از سوی دادسرای عمومی و انقلاب اسلامی استان فارس برای
این نوكیشان مسیحی كیفر خواست "ارتداد" صادر گردید.
همزمان با تشدید فشار و سختگیریها از سوی مامورین امنیتی نظام بر علیه نوكیشان مسیحی در داخل كشور ، به خصوص در اردیبهشت ماه سالجاری برابر با ( می - ۲۰۰۸) در شهر شیراز كه منجر به دستگیری و بازداشت بسیاری از فعالین و اعضای كلیسا های خانگی شده بود ، دو تن از این برادران با گذشت بیش از ۳ ماه همچنان در بازداشت و زندان بسر می برند।
به گزارش شبكه خبر مسیحیان فارسی زبان از شیراز، دو تن از هموطنان مسیحی بنام های "محمود متین آزاد" ۵۳ ساله و " آرش بصیرت" ۴۰ ساله در تاریخ ۲۴ اردیبهشت سالجاری برابر با ( ۱۵ می- ۲۰۰۸) در " پارك باغ رویا " توسط تعدادی از مامورین اطلاعات و امنیت دستگیر و بازداشت شدند.
"محمود متین و آرش بندری" پس از دستگیری تا مدتها در بازداشتگاه موقت زندان اطلاعات (معروف به پلا ك ۱۰۰) واقع درخیابان سپاه - میدان ارتش در مرکزشهر شیراز، در سلول های انفرادی بسر می بردند । كه در طول این مدت به دفعات آنان را مورد بازجویی های طولانی قرار می دادند. بنا بر این گزارش، آنها در تاریخ ۲۵ تیر ماه ( برابر با ۱۵- جولای) به بند عمومی انتقال یافتند.
"محمود متین و آرش بندری" پس از دستگیری تا مدتها در بازداشتگاه موقت زندان اطلاعات (معروف به پلا ك ۱۰۰) واقع درخیابان سپاه - میدان ارتش در مرکزشهر شیراز، در سلول های انفرادی بسر می بردند । كه در طول این مدت به دفعات آنان را مورد بازجویی های طولانی قرار می دادند. بنا بر این گزارش، آنها در تاریخ ۲۵ تیر ماه ( برابر با ۱۵- جولای) به بند عمومی انتقال یافتند.
۱۳۸۷/۰۶/۱۲
قتل های ناموسی در ايران
بر اساس آمار سازمان ملل متحد، ساليانه حدود پنج هزار زن و دختر جوان، به نام ناموس و حيثيت به قتل ميرسند. پديدهی قتل ناموسى در فرهنگ ايرانى هم قدمتى طولانى دارد، هر چند كه در محافل عمومى كمتر به آن پرداخته مىشود.
آمار واقعی قتلهای ناموسی بىترديد بسيار بالاتر از ارقام ارائهشده از سوی سازمان ملل است. در بسياری از موارد شکايتی مطرح نميشود يا خانوادههای قربانيان به دورغ اين جنايات را به عنوان تصادف، خودکشي، يا ناپديد شدن گزارش ميکنند.
بههنگام ورق زدن روزنامههای ايران، هر از گاهى گوشهی صفحهی حوادث، خبر كوتاهى به چشم مىخورد. خبرى خلاصه شده در چند جمله، حداكثر دو سه سطر، خبرى از يك قتل ناموسى. مرد شرافتمند خانواده، زن خطاكار را به سزاى عملش مىرساند. مثل پدر سميه كه يك پيت نفت روى او پاشيد و بعد كبريت را كشيد.
در خبرها آمده بود که دهم مرداد ماه، ماموران كلانترى ۱۳۰ نازىآباد، از طريق پليس ۱۱۰ از يك آتشسوزى كه منجر به مرگ مشكوك دخترى ۲۵ ساله شده بود، مطلع شدهاند। تلاش پدر اين دختر، براى صحنهسازى و ادعاى اينكه دخترش خودسوزى كرده، راه به جايى نميبرد. سميه خودسوزى نكرده بود، آتش زده شده بود. مثل زليخا محمدى در مهاباد، مثل فرشته نجاتى در مريوان و مثل ديگر زنانى كه در گوشه و كنار ايران قربانى قتلهاى ناموسى مىشوند؛ زنانى كه معلوم نيست كجا بايد سراغ آمار آنان رفت
آمار واقعی قتلهای ناموسی بىترديد بسيار بالاتر از ارقام ارائهشده از سوی سازمان ملل است. در بسياری از موارد شکايتی مطرح نميشود يا خانوادههای قربانيان به دورغ اين جنايات را به عنوان تصادف، خودکشي، يا ناپديد شدن گزارش ميکنند.
بههنگام ورق زدن روزنامههای ايران، هر از گاهى گوشهی صفحهی حوادث، خبر كوتاهى به چشم مىخورد. خبرى خلاصه شده در چند جمله، حداكثر دو سه سطر، خبرى از يك قتل ناموسى. مرد شرافتمند خانواده، زن خطاكار را به سزاى عملش مىرساند. مثل پدر سميه كه يك پيت نفت روى او پاشيد و بعد كبريت را كشيد.
در خبرها آمده بود که دهم مرداد ماه، ماموران كلانترى ۱۳۰ نازىآباد، از طريق پليس ۱۱۰ از يك آتشسوزى كه منجر به مرگ مشكوك دخترى ۲۵ ساله شده بود، مطلع شدهاند। تلاش پدر اين دختر، براى صحنهسازى و ادعاى اينكه دخترش خودسوزى كرده، راه به جايى نميبرد. سميه خودسوزى نكرده بود، آتش زده شده بود. مثل زليخا محمدى در مهاباد، مثل فرشته نجاتى در مريوان و مثل ديگر زنانى كه در گوشه و كنار ايران قربانى قتلهاى ناموسى مىشوند؛ زنانى كه معلوم نيست كجا بايد سراغ آمار آنان رفت
گفتگوبا مادردردمند زندانی دانشجوی زندانی: اگر حکومت ما حکومت على است، چرا پسر من را اينقدرزدند
دو سال از بازداشت ابوالفضل جهاندار از فعالان دانشجويى که مديريت سايتى خبرى را نير بعهده داشت گذشت ، وى که عضو سابق انجمن اسلامى دانشگاه علامه و همچنين شوراى عمومى تحکيم وحدت بود در يک پروسه پرابهام و نقص قضائى براساس اتهامات غيرقانونى چون تلاش براى انقلاب مخملي،توهين به مسئولان و تبليغ عليه نظام به سه سال زندان محکوم گرديد । در آستانه دومين سال زندان نامبرده گفتگويى با مادر دردمند وى انجام داديم ، اين مادر دردمند در خانه روستايى خود در روستاى "لاشک" از توابع عباس آباد در شمال کشور اينچنين گفته هاى خود را آغاز نمود : شما مى دانيد که در حال حاضر دو سال است که پسر من به جرم توهين به نظام زندانى است. اما پسرم اگر حرفى زد فقط يک انتقاد بود، توهين به نظام کارهايى است که بعضى اشخاص در کشور ما انجام مى دهند. مثلا ما اول انقلاب شعار مى داديم که "استقلال، آزادى" و آزادى بيان يکى از شعارهاى ما بود. شعارمان اين بود که "جمهورى اسلامى ايجاد بايد گردد، زندانى سياسى آزاد بايد گردد" اين که الان امثال پسر من زندانى سياسى هستند آياخلاف وعده هاى نظام نيست؟ ، آيا آسيب به آبروى نظام نمى زند؟ اگر شاه زندانى سياسى داشت، 2500 سال سلطنت، دست به دست و نسل به نسل، موروثى شده بود ولى اين نظام خون هاى زيادى ريخته شد به پايش. اين نظام با صداى الله اکبر که آواى توحيد است آغاز شد و با شعار استقلال آزادى به پيروزى رسيد. يا اينکه مثلا "برادري، برابري، حکومت عدل على". آيا على مخالفان و يا منتقدان خودش را به زندان مى انداخت؟
درب گورستان خاوران بسته ماند
امسال ،در بیستمین سالگرد اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی ، حضور خانواده ها بر سر مزار ان ها با ممانعت هایی از سوی نیروهای امنیتی روبرو شد. به گفتۀ برخی از نزدیکان خانواده ها از چند هفته پیش یک رشته اخطار ها و احضار ها نسبت به آن ها صورت گرفته بود .
دو روز پیش نیرو های امنیتی به نشستی که در خانۀ یکی از خانواده ها برگزار شده بود وارد شدند و با تجسس و توقیف وسائل کامپیوتری و تصدیق رانندگی برخی از حاضران عملاً آن ها را از شرکت در مراسم بر سر مزار ،در روز هشتم شهریور، بر حذر داشتند.
دکتر ناصر زرافشان که در این روز در میان کسانی بود که قصد داشتند در این مراسم شرکت کنند، می گوید که شمار زیادی لباس شخصی و موتور سوار با لباس های متحدالشکل و نیرو های انتظامی در مسیر حضور داشتند. این وکیل دعاوی و زندانی پیشین از موارد حمله به اتومبیل ها و شکستن شیشۀ آنها ، از توقیف موبایل ها و هدایت برخی از افراد خانواده ها به اتومبیل های گشتی یاد می کند. او می گوید که وی نیز چند روز پیش توسط نیرو های اطلاعاتی احضار شده است و مقامات مشفقانه به وی توصیه کرده اند که از حضور در مراسم خود داری کند.
خانمی از اعضاء خانوادۀ اعدام شدگان از در آهنی بزرگی سخن می گوید که در مقابل ورودی گورستان گذاشته شده بود و گل های پر پر شده ای که به نشانۀ اعتراض خانواده ها در مقابل در ریخته شده بود. او می گوید که همۀ خانواده ها، در هر شرایطی وهر سال ،این مراسم را برگزار خواهند کرد.
دو روز پیش نیرو های امنیتی به نشستی که در خانۀ یکی از خانواده ها برگزار شده بود وارد شدند و با تجسس و توقیف وسائل کامپیوتری و تصدیق رانندگی برخی از حاضران عملاً آن ها را از شرکت در مراسم بر سر مزار ،در روز هشتم شهریور، بر حذر داشتند.
دکتر ناصر زرافشان که در این روز در میان کسانی بود که قصد داشتند در این مراسم شرکت کنند، می گوید که شمار زیادی لباس شخصی و موتور سوار با لباس های متحدالشکل و نیرو های انتظامی در مسیر حضور داشتند. این وکیل دعاوی و زندانی پیشین از موارد حمله به اتومبیل ها و شکستن شیشۀ آنها ، از توقیف موبایل ها و هدایت برخی از افراد خانواده ها به اتومبیل های گشتی یاد می کند. او می گوید که وی نیز چند روز پیش توسط نیرو های اطلاعاتی احضار شده است و مقامات مشفقانه به وی توصیه کرده اند که از حضور در مراسم خود داری کند.
خانمی از اعضاء خانوادۀ اعدام شدگان از در آهنی بزرگی سخن می گوید که در مقابل ورودی گورستان گذاشته شده بود و گل های پر پر شده ای که به نشانۀ اعتراض خانواده ها در مقابل در ریخته شده بود. او می گوید که همۀ خانواده ها، در هر شرایطی وهر سال ،این مراسم را برگزار خواهند کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)